Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین شهره پیرانی در پنجمین مطلب خود درباره جزئیات ترور همسرش در تاریخ یک مرداد سال ۱۳۹۰ نوشت: «دختر همسایه به آرمیتا می‌گوید پدرت زنده است. آرمیتا باور می‌کند. خودش می‌گوید وقتی همکار بابا آمد دنبالم که من را به بیمارستان بیاورد، روی صندلی جلو نشسته بودم، یکباره گفتم به خیر گذشت! همکار بابا با بهت نگاهی به من کرد و گفت بله بله به خیر گذشت! آرمیتای چهارسال و نیمه تصور و درکی از مرگ و شهادت نداشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جزئیات جدید و دردناک از شهادت داریوش رضایی‌نژاد

بازپرس کشیک دکتر شهریاری، را همان شب برای اولین بار در بیمارستان ملاقات کردم. برادر همسرم به من گفت عمو هرآنچه از جزئیات حادثه به یاد داری بگو. توضیحات تو به دستگیری تروریست‌ها کمک می‌کند. با این امید هر آنچه به یاد داشتم را وسط بی‌تابی‌هایم به بازپرس گفتم. جزئیات ترور و قیافه دو نفر تروریست را همین الان هم به خاطر دارم. رنگ پوست، جاهایی که ایستاده بودند. چطور ضارب به ماشین ما نزدیک شد. نفر دوم کجا ایستاده بود. از کجا فرار کردند و .... اما دریغ!

دستگیری عاملان ترور شهید رضایی‌نژاد

آرمیتا را بردند. شب را علی‌رغم میلم دور از آرمیتا در بیمارستان ماندم. هرچقدر گفتم من می‌خواهم به خانه بروم و در کنار دخترم باشم کسی گوش نکرد. مهری دخترداییم، عمه فائزه و عمه آرزو کنارم بودند. خانمی احتمالا از نیروهای حفاظت(که من هنوزم نفهمیدم چرا) تا صبح توی اتاق با ما بود. تنها چیزی که یادم است از حضور آن خانم این بود که به من گفت: شما در بخش داخلی بیمارستان بستری هستید. اینجا پر از بیماران قلبی و بدحال هستند، صدای گریه شما برایشان اضطراب آور است!

خوابم نمی‌برد. از عمه فائزه و عمه آرزو خواستم با من راه بروند. خدا می‌داند چند بار ابتدا و انتهای آن راهروی بخش داخلی بیمارستان را به هم دوختیم. عاجزانه از خدا خواستم معجزه کند و داریوش را زنده کند. به یاد می‌آوردم داریوش به من می‌گفت تو یک ساعت بعد از من زنده نمی‌مانی. حالا ساعت می‌شماردم. ساعت‌ها می‌گذشت از آن ساعت چهار بعد از ظهر شنبه یک مرداد و من هنوز زنده بودم. آن‌ شب بدون هیچ تردیدی طولانی‌تر شب زندگی من بود. زمان کش پیدا کرده بود و نمی‌گذشت.

آرمیتا را عمویش برده بود خانه خودش. می‌گوید نیمه شب از خواب بیدار شدم، آب می‌خواستم. عمو بالای سرم نشسته بود و داشت گریه می‌کرد. رفت برایم آب آورد، گفت بخواب عمو. دوباره بالای سرم نشست به من خیره شد و دوباره اشکش سرازیر شد.

دنیای ما را آب برده بود و خوابمان نمی‌برد...»

کد خبر 614071 برچسب‌ها ترور داریوش رضایی نژاد دانشمند هسته ای

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: ترور داریوش رضایی نژاد دانشمند هسته ای رضایی نژاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۵۰۸۳۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر

منافقین تروریست پس از حمله به منزل شهید نوری تاجر و ترور وی منزل مسکونی این شهید را پیش چشمان مادرش به آتش کشیدند. - اخبار رسانه ها -

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛ ترور یک نوجوان پیش چشمان مادرش و آتش زدن خانه

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، شهید سعید نوری تاجر در سال 1342 در خانواده‌ای مذهبی متولد شد.

در روزهای انقلاب این شهید در صحنه‌های مبارزه با رژیم شاه با حضور در راهپیمایی‌ها، حمل پلاکاردها و توزیع اعلامیه‌ها مشارکتی فعال شد.

شهید نوری تاجر پس از پیروزی انقلاب علاوه بر فعالیت در سنگر مدرسه و زمینه های هنری و فرهنگی و تبلیغاتی به جهاد سازندگی پیوست و به اتفاق جمعی دیگر از جهادگران عازم روستاهای محروم کردستان شد.

وی پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه جمعی از جهادگران به منظور سمپاشی و ضد عفونی کردن محیط جبهه عازم مناطق عملیاتی شد.

این شهید گرچه از لحاظ جسمی در وضعیتی مناسب به سر می‌برد ، اما آنچنان در اشتیاق انجام وظیفه فعال بود که عاقبت در اثر گرمای سوزان بیابان های دشت ذهاب و قصرشیرین با تنی رنجور و تب شدید به وسیله همرزمانش به تهران بازگردانیده شد.

وی پس از بهبودی و گذراندن دوره نقاهت به آرزوی شهادت به جبهه بازگشت.

شهید نوری تاجر گرچه به عنوان شاگرد ممتاز در امتحانات گزینش دانشکده تربیت معلم قبول شده بود اما جبهه را به دانشکده ترجیح داد و به عنوان عضوی از بسیج گاهی به پاسداری از حوالی بیت امام خمینی (ره) مشغول می‌شد.

روز شهادت

حوالی اذان مغرب در روز بیست و دوم تیر 1361، نزدیک افطار دو نفر از تروریست‌های منافق به منزل آن‌ها می‌روند، سعید در کنار مادرش بر سر سفره افطار در انتظار نوای اذان نشسته بود، زنگ به صدا در آمد و سعید از جا بلند شد و درب را باز کرد و در همان لحظه اول با مشاهده تروریست‌ها به ماهیت آن‌ها و نقشه شومی که در سر داشتند، پی برد و درب را به روی آن‌ها بست.

در این لحظه یکی از تروریست‌ها از فرصت استفاده کرده و پایش را جلوی درب گذاشت و چند تیر به سوی سعید شلیک کرد، سعید با تمام قوا درب را نگه داشت اما به دلیل جراحات وارده و درد و خونریزی با پیکری خون آلود بر زمین افتاد، سپس تروریست‌ها به درون خانه هجوم آورند و پس از بازرسی منزل، خانه را به آتش کشیدند.

مادر سعید سراسیمه پیکر پاک فرزند مجروح را در آغوش کشید و سر وی را بر بالین خود گذاشت، منافقین در همین حال گلوله‌ای به گلوی این شهید شلیک کردند و در حالی که خانه در شعله‌های آتش می سوخت، از صحنه فرار کردند.

روایت روزنامه اطلاعات از این جنایت

دو موتور سوار زنگ می‌زنند و سعید نوری پاسدار بسیجی 19 ساله‌ای که دیری نیست از جبهه آمده است علیرغم همه دقت‌های امنیتی که همواره بدان معتقد بود و مراعات می‌کرد اینبار با اندکی غفلت در را کمی باز می‌کند.

منافقین لوله اسلحه را از شکاف در به داخل آورده و سعید را به رگبار می‌بندند. سعید روزه دار بود و با خون خود افطار کرد. آن سو‌تر مادر مقاوم او بود که همراه کودک یک ساله اش تازه بر سر سفره افطار نشسته بود و منتظر سعید بود و دیگر هیچ کس در خانه نبود. در نیمه باز، صدای شلیک نیز همچنان بلند، شیشه‌ها شکسته، بچه یک ساله با شدت تمام فریاد زنان و پیکر خونین و رشید سعید فرو افتاده بر خاک و چه غریب و چه قهرمان و چه مظلوم. طنین اذان هنوز در فضاست و هوا رو به تاریکی است و سفره افطار همچنان گسترده و منافق تروریست اتاق‌ها و کمد‌ها را می‌چرخد که بقیه کجایند؟ غریبانه‌تر از این چگونه ممکن است؟ خانه را به آتش می‌کشند و در آخرین لحظات مغز سعید را با تیر خلاص می‌کوبند و می‌گریزند و این فاجعه پیش چشمان مادری رخ می‌دهد که پیکر پر خون فرزندش را در آغوش کشیده است و آن‌ها با قساوت یک جلاد خود فروخته مسخ شده حتی همین صحنه را نیز می‌بینند و بازهم از سعید نمی‌گذرند و تیری دیگر به او شلیک می‌کنند.

منبع:‌ میزان

انتهای پیام/

 

دیگر خبرها

  • برنامه ریزی برای برگزاری یادواره ملی شهدای ترور خراسان رضوی
  •  سخنگوی حماس : تکذیب ادعای خروج برخی رهبران حماس از غزه در چارچوب توافق تبادل اسرا
  • مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
  • درخواست کریمی قدوسی از دولت افغانستان برای بررسی رگ و ریشه اش /سخنگوی سپاه ادعای جنجالی را تکذیب کرد /گاف تاریخی نماینده مشهد چه بود؟
  • پلمب بیمارستان محب مهر به دلیل کشف حجاب تکذیب شد
  • تکذیب پلمب یک بیمارستان به دلیل کشف حجاب در شمال تهران
  • تکذیب پلمب بیمارستان محب مهر به دلیل کشف حجاب
  • پلیس پلمب بیمارستان محب مهر به دلیل کشف حجاب را تکذیب کرد
  • بیمارستان رضوی مشهد: تکذیب فروش اسناد حاوی اطلاعات بیماران به عنوان کاغذ باطله
  • تکذیب فروش اسناد حاوی اطلاعات بیماران به عنوان کاغذ باطله